بدون عنوان
یادم رفت بنویسم جمعه نیمه شعبان رفتیم اردبیل عروسی دختر عموی من رویا جون این اولین سفر با ماشین خودمون بود نهارو تو آستارا خوردیم بعد دایی عباس زنگ زد واسرار کرد با هم بریم عروسی بعد حرکت کردیم به سوی اردبیل خیلی دلم تنگ شده بود خوب شد که رفتیم خونه بابا بزرگ منم که برم خونه مادری رژیم بیخال شدم افتادم به جان باقلوا آیلین جونم هم خیلی خوشحال بود خونه مامان من یه نفسی می کشم با دایها سرگرم میشی منم خستگی در می کنم جای خاله جون عمو هادی هم خالی بود .بعد آماده شدیم رفتیم عروسی اولش که خیلی خوب بودی همش می رقصیدی با بچه ها بازی می کردی آخر های عروسی لج آوردی بریم حسابی خوابت می اومد قربونت برم جیگرررررررم .خوش گذاشت نسبتا به عروسی های قبلی کمتر اذیتم کردی عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی