بدون عنوان
سلام دختر گلم امروز شروع هفته خوبی نداشیم چون از دیشب دل درد داشتی خیلی بی حال شدی با زبون خودت می گفتی بریم دکتر نه شام خوردی نه صبحانه ونه نهار مجبور شدم مهد کودک نبرمت چند بار بالا آوردی منم که تو این مواقع دست وپام بی حس میشه گریه ام می گیره دلم واسم مامانیم تنگ شده کاش اینجا بود یاد فداکاریاش میا فتم چقدر اذیتش کردیم دخترم از وقتی تو اومدی قدر مامانی بیشتر می دونم چون فهمیدم بچه داری خیلی سخته ولی شیرینیهای خاص خودشو داره بگذریم بالاخره عصر بردیمت دکتر خودت دکتر طرقی خوشبختانه این دفعه با دکتر همکاری کردی اقای دکتر گفت چیزی نیست دسشویتو نگه میداری این طور شدی منکه از نگرانی مردم کی این بیماریت خوب میشه. الهی بمیرم برات عسلم خیلی دوست دارمیکم از شیرین زبونیاتم بنویسم وقتی تهوع داری میگی استخاره دارم وقتی صدای اذان میشنوی دستاتو بالا میبری میگی خدا دل منو خوب کن مامان بابا رو هم دعا می کنی به من میگی مامان نماز بخون خدا گناه داره وقتی بیرون ماشین شاسی بلند می بینی میگی مامان واست شاشی بلند بخرم تازگی ها گیر دادی من داداشی میخوام تو مهد یکی از دوستات داداشی داره میگی ارمیتا داداشی داره منم میخوام وعاشق تولد هستی همش میگی واسم تولد بگیر لباس عروس بپوشم ...... امید وارم تو چهره ات غم نبینم عزیزکم