عشششششق منی
فرشته کوچولوی من در تاریخ 1390/6/17 زندگیمون رو قشنگتر کرد
دخترم دلیل زندگیم این وبلاگو واسه تو درست کردم تا لحظات شیرین با تو بودن را ثبت کنم.دخمل قشنگم تو ثمره عشق منو بابای هستی که به لطف خدا وارد زندگی ما شدی وزندگیمونو شیرینتر کردی .
میخوام از لحظه اول با تو بودم بگم موقع رفتن به بیمارستان خیلی استرس داشتم چشم بابای ومادرجونم پر اشک بود موقع رفتن به اتاق عمل ولی همه چی به خوبی تمام شد خوشگل مامانی چشم مارو روشن کرد همه تو بیمارستان محو تو بودن اخه خیلی ناز بودی صورتی رنگ دوست داشتم همش بغلت کنم ولی تو چشای نازت و باز نمی کردی تا دو روز چشاتو باز نکردی مارو تو خماری گذشتی وقتی چشاتو باز کردی بابای خیلی ذوق کرد که چشات رنگیه الهی فدای چشمای نازت برم عسلم .مادر جون دایی سجاد یه هفته پیشه ما بودن تا حال مامان خوب شه اخه مادر جون اینا اردبیلن خوب شد که اومدن دست تنهایی نمی تونستم مادر جان ممنون که پیشم بودی.بعد که مادر ی رفت منو تو موندیم و بابایی .عادت داشتی همیشه به یه طرف سرت و بزاری راهی نبود برم که تو رو به بالا بخوابی همیشه هم دستایه نازوکوشولوتو بالا میبردی موقع خواب