آیلین خانم عاشق آب بازی
وقتی خانوم کوچولو میره تو رودخونه دیگه قصد بیرون اومدن نداره مگه اینکه خرچنگی پیداش بشه ...
نویسنده :
مامانی
23:55
جنگل شفارود
اینم یه روز جمعه خوب تو جنگل شفارود از جنگلهای پونل ...
نویسنده :
مامانی
23:41
فیل خمیری آیلین که با کمک بابایی درست کرد
بدون عنوان
عزیز دلم امید زندگیم اینروزها فکرم درگیر آینده تو هست دوست دارم یه کاری کنم آدم موفقی باشی و رو پای خودت وایسی هر چی دارم فدات می کنم ولی دوست دارم سربلند شاد زندگی کنی و به قول خاله زهرا دوست وبلاگیم مهربان باشی ولی شکننده نباشی مثل مامانی که دل کسی و نمی شکست ولی همه دلشو یه جوری شکستن نباش .دلبندم دوست دارم اوقات خود را با کسب علم و سرگرمیهای سالم پر کنی هر چه بزرگتر میشی استرس من بیشتر میشه اخ اگه بدونی مادر بدون چه سخته امیدوارم خدا پشت و پناهت باشه عسلم ...
نویسنده :
مامانی
13:50
بدون عنوان
بدون عنوان
سلام دخمل نازم این روزا نمی تونم زیاد پایه نت بیام آخه دکتر گفته سیاتیک دارم استراحت باید کنم ولی چند روز و باهم می نویسم. بعد دوچرخه که واست گرفتیم که به اونم رازی نشدی تصمیم گرفتم یه تاب واست بگیرم آخه عاشق سرسره تاب هستی وقتی می بردیمت پارک ساعتها بازی می کردی باز به زور می آوردیمت خونه والبته عاشق بازی دست جمعی با بچه ها الهی بمیرم واست عسلم آخه تو فامیلا بچه ای نیست تا باهاش بازی کنی امیدوارم خاله جون یه نی نی بیاره تا از تنهای دربیای عسلم این جمعه هم طبق معمول با خاله وعمو هادی ومامانی وبابای باباجون رفتیم به دل طبیعت خیلی خوش گذشت ولی موقع عصر بارون شدیدی بارید تو هم که عادت شیشه ماشینو باز کردنو نمی خوای ترک کنی فرداش یه کوچول...
نویسنده :
مامانی
19:55
بدون عنوان
سلام دخترکم عسلم اینروزها خیلی لجباز شدی کافیه یه چیز بخوای مارو کچل میکنی بابایی هم که طاقت دیدن گریه وناراحتی تورو نداره هر چی بخوای واست سریع آماده می کنه امیدوارم قدر باباجونیو بدونی چون خیلی خیلی دوسست داره ومهربون دلسوزه دلبندم هر پدر مادری دوست داره کودک دلبندش بهترینهارو داشته باشه ولی اگه یک موقع به خواسته ات نه گفتیم بدان که صلاح کار همین بود بگذریم .البته مامان بزرگ میگه بابا مهدی هم کوچولو بود مثل تو لج می آورد تا چیزیو که میخواست بدست نمی آورد کوتاه نمی اومد بالاخره لجبازی امروزت کار ساز شد دوچرخه که می خواستی خریدی مبارکت باشه عزیزم البته یه دوچرخه می خواستی که مناسب سنت نبود ولی با هزار ترفند دوچرخه مناسب سنتو خ...
نویسنده :
مامانی
0:24
می خواهم بر گردم به روزهای کودکی
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آ ن زمان ها که پدر تنها قهرمان بود عشق تنها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین دشمنام خواهر و برادرهای خودم بودند تنها دردم زانوهای زخمی ام بودند تنها چیزی که میشکست اسباب بازیهایم بود ومعنای خداحافظ تا فردا بود
نویسنده :
مامانی
23:08