آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

آیلین دنیای مامان و بابا

بی حالی نفسسسسسسم

سلام دختر گلم  قربون خنده های قشنگت برام که اینروزا کمتر می خندی اخه مریض و بی حوصله شدی چند روزیه به سختی دسشویی می ری همش دل درد داری 2بار بردمت دکتر ولی خوب نشدی امروزم بردم واست آزمایش نوشت  وقتی مریض میشی خودمو می بازم منم مثل تو بی حال بی حوصله می شم خدا هیچ کس و مریض نکنه مخصوصا بچه هارو  تقصیر خودتم هست دسشویتو نگه می داری  وقتی میریم مسافرت دسشویی جای دیگه نمی ری .چقد زجر آوره وقتی دلبندت جلوی چشمات گریه ناله می کنه تو کاری نتونی بکنی  خدایا مواظب کوچولوها باش کاش زود خوب بشی بیای سر به سر ما بزاری ...
3 تير 1393

بدون عنوان

یادم رفت بنویسم جمعه نیمه شعبان رفتیم اردبیل عروسی دختر عموی من رویا جون  این اولین سفر  با ماشین خودمون بود  نهارو تو آستارا خوردیم بعد دایی عباس زنگ زد واسرار کرد با هم بریم عروسی بعد حرکت کردیم به سوی اردبیل خیلی دلم تنگ شده بود خوب شد که رفتیم  خونه بابا بزرگ منم که برم خونه مادری رژیم بیخال شدم افتادم به جان باقلوا  آیلین جونم  هم خیلی خوشحال بود خونه مامان من یه نفسی می کشم  با دایها سرگرم میشی منم خستگی در می کنم  جای خاله جون عمو هادی هم خالی بود .بعد آماده شدیم رفتیم عروسی اولش که خیلی خوب بودی همش می رقصیدی با بچه ها بازی می کردی آخر های عروسی لج آوردی بریم حسابی خوابت می اومد قربونت برم جیگر...
28 خرداد 1393

روز مرگیهای دخترم گلم

سلام دختر گلم اگه بدونی اینروزا چقد شیطون شدی مخصوصا بابایی تر شدی خودت و واسه بابایی ای لوس می کنی حالا بریم به روزمرگیت برسیم نمی دونم چرا نسبت به قبل به  آموزش زبان انگلیسی علاقه ات  کم شده 2تا کتاب شعر داری یکی آموزش حیوانات اهلی  دیگری میوه ها که شعراشو حفظی فلش کارتها روهم میدونی چیه به فارسی ولی آموزش انگلیسی کارتات مونده. بعد دختر گلم تا 20 می تونی بشماری, اشکال و بلدی بگی ولی دایره مستطیل و می تونی بکشی. تو رنگ آمیزی یکم مشکل داری 4تا رنگم بلدی آبی صورتی سبز مشکی .به نماز خواندن خیلی علاقه داری یادم میره وقتی چادر نماز میزاری ازت عکس بگیرم مامان قربون دل کوچیکت بره وقتی صدای اذان می شنوی شروع به دعا کردن می کنی از غ...
28 خرداد 1393

اولین شنای آیلین در آبهای منطقه آزاد انزلی

اینم جمعه 9 خرداد تو منطقه آزاد انزلی که با خاله و عمو هادی و مامان بزرگ و بابا بزرگ اومدیم. به آیلین خیلی خوش گذشت چون هرچی که دوست داشت اونجا بود (آب بازی و ماسه بازی و سرسره بازی) اولش فقط لب ساحل نشت و جرات نمیکرد بره تو آب وقتی بچه ها رو دید که آب تنی میکردند آیلینم با کمک مامانی رفت تو آب ولی همش میلرزید بعد از آب تنی انقدر که بازی کرده بود روی ماسه ها دراز کشید که بخوابه.الهی بمیرم برات ...
11 خرداد 1393