آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

آیلین دنیای مامان و بابا

بدون عنوان

سلام نفسم ببخش دیر اومدم اینترنت قطع بود نتونستم بیام پای نت خوبه حالا سر کوچه است دختر گلم کم کم داریم به روزهای  پایانی سال نزدیک میشیم امسال هم با تمام خوبی و بدیهاش داره تموم میشه و  تو بزرگتر و خانموم تر میشی   خدارو شاکرم که دختر گلی مثل تو به من داده امیدوارم  همیشه شادو خندان باشی   حالا برسیم به کارهای روزانه تو عسلم این ماه نتونستی بری مهد چون مکرر داری صرفه می کنی  منم کارو ول کردم تا بیشتر بهت برسم  نمی دونم چرا صرفت خوب نمی شه  حتی نتونستم برم خرید عید ویا خونه تکونی  ک نم  و امیدوارم به سال جدید نرسه البته مقصر خودتی چون نه اهل کلاه گذاشتنی ونه جوراب پوشیدن نوشتم تا بدونی...
12 اسفند 1393

یه روز خوب زمستانی

سلام نفسم خدارو شکر که بهتری وقتی سالم و شادی انگار تمام دنیا مال منه. دختر گلم هوس گردش کرده منو بابای هم اطاعت امر کردیم رفتیم پیک نیک زمستانی همش اصرار میکردی بریم جنگل کباب بخوریم حقم داشتی از وقتی پاییزو زمستان اومده درست وحسابی تورو تفریح نبردیم نانازم .هوا با ما یاری کرد و رفتیم دهکده توریستی که بعد جنگل سراوان هست جای خیلی با صفای بود انگار بهار بود درختای الوچه شکوفه زده بودن زمین سبز بودو  گل باران دخترم کلی ذوق میکرد  بعد آتیش به پا کردیم تو هم همش می گفتی بریم ریزوم جمع کنیم منظورت هیزم بود قربون شیرین زبونیات بساط کباب و به راه کردیم بر خلاف ذوقی که برای کباب داشتی 2دونه بیشتر نخوردی به قول خودت هله هوله خور شدی کمتر...
11 بهمن 1393

بدون عنوان

سلام نفسم امروز تصمیم گرفتم موهای خوشگلتو کوتاه کنم وقت کردم عکس میزارم مثل دفعه های قبل با خانم آرایشگر همکاری نکردی چسبیده بودی به من نمی دونم چجور موهات زد با اینهمه گریه دادو فریاد ولی خوشگل شدی بهت میومد شبیه بچگی خودم شده بودی اخه منم بچگی هام موهام این مدلی میزدم خودتم خوشت اومده بود همش می گفتی مامان خوشگل شدم دختری دیگه ناز داری کم کم داری مثل خانما میشی عاشق خرید تیپ زدن آرایش کردن جمع جور کردن خونه قربون دختر گلم بشم که خانم شده عاشق بوسهای غافلگیرانتم وقتی حواسم نیست می پری بغلم و بوسم می کنی ...
30 دی 1393

بدون عنوان

سلام دختر گلم امروز شروع هفته خوبی نداشیم چون از دیشب دل درد داشتی خیلی بی حال شدی با زبون خودت می گفتی بریم دکتر نه شام خوردی نه صبحانه ونه نهار  مجبور شدم مهد کودک نبرمت چند بار بالا آوردی منم که تو این مواقع دست وپام بی حس میشه گریه ام می گیره دلم واسم مامانیم تنگ شده کاش اینجا بود  یاد فداکاریاش میا فتم چقدر اذیتش کردیم دخترم از وقتی تو اومدی قدر مامانی بیشتر می دونم چون فهمیدم بچه داری خیلی سخته ولی شیرینیهای خاص خودشو داره   بگذریم  بالاخره عصر بردیمت دکتر خودت دکتر طرقی خوشبختانه این دفعه با دکتر همکاری کردی اقای دکتر گفت چیزی نیست دسشویتو نگه میداری این طور شدی منکه از نگرانی مردم کی این بیماریت خوب میشه. ال...
13 دی 1393

بدون عنوان

سلام دختر گلم چون زیاد نمی تونم بیام پای نت می خوام هفته به هفته از روزهای که با هم داشتیم بنویسم عزیزم تازگیها خیلی عاشق خرید شدی خدا نکنه با تو بریم خرید ورشکست میشیم تو مهد یکی از دوستات کفش اسپرت میپوشید گریه کردی منم می خوام فردایش رفتیم واست بخرم  یه کفش خوشگل واسه دختر خوشگلم گرفتیم بعد گیر دادی کیف می خوام زور کردی 2تا کیف برات خریدم  بعد لوازم تحریری دیدی کلی از اونجا خرید کردی منو بابای حسابی کلافه شدیم مبارکت باشه ولی بعضی چیزها مناسب سنت نبود وبه درد نمی خوردم لج میاوردی باید بخرید یعنی یه مغازه نبود ما رد بشیم تو به چیزی گیر ندی امیدوارم این عادت و ول کنی .و یکی از اتفاقات این هفته این بود که از طرف مهد کودک شما رو بر...
11 دی 1393

بدون عنوان

سلام نفسم وقتی خواستم این وبلاگ واست درست کنم دوست داشتم از خوشیت برات بنویسم ولی چه کنم که زندگی غم و شادی در کنار هم داره عسلم هنوز درگیر بیماری قبلیت بودیم که دچار یه بیماری جدید شدی این اواخر هر چی میخوردی بالا می اوردی صرفه های شبونت که منو بابای واقعا داغون کرده بود  خیلی ضعیف شدی عزیز دلم هم اسهالی شدی هم هر چی میخوری بالا میاری تو این دو هفته چهار بار بردیمت دکتر  امیدوارم هیچ بچه ی مریض نشه تو هم زود زود حالت خوب شه .راستی دایی عباس بعد چند مدت اومد خونمون چون مریض بودی زیاد نتونستیم بگردیم خوش باشیم هم تو بی حال بودی از بی حالی تو منو بابای هم بی رمق بودیم ولی سعی کردم به دایی هم خوش بگذره رفتیم ماسوله اولین بار بود تو پا...
26 آذر 1393